برای آشنایی کامل‌تر با زنده‌یاد جبار افروزیان، نه تنها باید ذهن خود را در چارچوب محیط اجتماعیِ آن روزگار مستقر نماییم، بلکه لازم است تحولات آموزشی از دوران عشایری تا یکجانشینی مرور گردد. باید از گذشته‌های دورتر شروع کنیم تا به زمانِ حال و نظامِ آموزش‌‌ دورانِ اخیر برسیم. در واقع، لازم است یکی دو فصلِ مقدماتی نوشته شود که بر سواد و مدرسه  در شکلِ قدیم و جدیدش متمرکز باشد.

در کتاب ارزشمندِ یادمانده‌ها: خاطراتی از محمدحسین قشقایی ، که راوی آن از بزرگ‌زادگانِ ایل قشقایی بوده ،  سرآغازِ سوادآموزی و مدرسه در زندگی سنتی (عشایری) به اواخر دوران مغول نسبت داده شده است. وی با اشاره به وجود «مدرسۀ سیار» طی چند قرن، نوشته است که در دوران خودِ او نیز (دوره قاجار) همیشه یک مُلای آموزگار همراه ایل بود. چادرِ محل سوادآموزیِ کودکان، متمایز از سیاه‌چادرها، و به رنگ سفید برپا می‌شده است.

در بارۀ لرستان و مشخصاً بالاگریوه، منابع مرتبط با این موضوع بسیار کم است. بیشترِ گفتنی‌ها در قالبِ نوعی تاریخ شفاهی به ما رسیده است.

از گذشتگان چنین شنیده‌ایم که قدیم‌ها سوادآموزی را «ملاّیی» و «ملاّ شدن» می‌گفتند؛ و معروف‌ترین کسی که به عنوان آموزش «ملایی» در قلمرو «دیرکو‌َندهای منطقۀ گری‌بلمک» حضور یافته و  نامی از او به یاد مانده باشد، شخصی به نام «ملاّ احمد آبسری» بوده است. ملاّ احمد آبسری احتمالاً در مناطق ولمیان، هفت‌چشمه و بام‌بوران، در سیاه‌چادر و کَپَر و آلاچیق یا حداکثر اتاقک‌های گِلی به این کار مشغول می‌شده است.

از قرار شنیده‌ها، ملاّ احمد همۀ آداب سخت‌گیرانۀ رایج در مکتب‌خانه‌ها (که شرحش باید از کتاب‌های تاریخ خوانده شود) را کامل اجرا کرده بود. نشان به این نشان که، طبق نقل‌ و حکایات، بعضی از بچه‌ها سواد یاد نگرفته و ناموفق بودند. پس، با توجه به دستمزد بالای ایشان (مثلاً چندمن جو یا گندم!) صدای اعتراض و مطالبۀ اولیای دانش‌آموزان درآمده بود.

سوادآموختگانِ برخاسته از جامعه عشایریِ آن زمان‌ها (بین سال‌های 1250 هـ.ش تا 1300) افرادی با درجات سواد متفاوت بوده‌اند که مردم اغلب در امور روزانه اجتماعی به آنها محتاج می‌شده‌اند!  مثلاً:

1- «کاغذ‌بنویس » بین‌طایفه‌ای در مکاتباتِ خوانین و کدخداها؛

2 - «پاگیره‌نویسان» و کاتبان عهدوقرارهای عشایری و سایرمعاملات؛

3- «عریضه‌نویسان» به پاسگاه و دادگاه و هنگ و لشگرِ خرم‌آباد؛

 5- «نوحه‌خوانان» که در عزاداری و سینه‌زنی‌های کم‌تعدادِ صحراها، به طرز رشک‌برانگیزی اعتبارِ دودمان خود بوده‌اند؛

6- و «سَرفاتحه‌دانان» که اذکار زیرلبی و پچ‌پچ‌ کلام‌شان قُرب و منزلتی داشت (بخصوص در آستانۀ عید نوروز که عصرانۀ حلوا و خیرات‌ طی سه روز گریپذیر می‌شد، صدرنشینِ مجلس بودند)، .

البته در این میان، احتمالاً حساب سوادِ بزرگ‌زاده‌ها که دستخطشان در برخی اسناد محفوظ مانده، از بقیه جامعۀ عشایری آن زمان جدا بوده است. تقریباً بعید است که به روال عمومی و جمعی سواد آموخته باشند. معمولاً خان و کدخدا و خانواده‌های دولت‌مند از «ملاّ»  و «میرزا» می‌خواستند که در منزل و به صورت خصوصی به فرزندان‌شان سواد بیاموزد.

مهارت‌های مورد نظر و مطالب آموختنی هم شامل قرائت قرآن کریم، خوشنویسی، اشعار شاهنامه فردوسی، گلستان سعدی، امثال و حکم فارسی، و  مانند اینها بوده است.

***

مدرسه رفتن و آموزش به سبک جدید، با سرمشق‌گیری از شیوه‌های آموزشی کشورهای غربی و مشخصاً کپی‌برداری از نظام تحصیلی فرانسوی آغاز شده است. به روایتِ تاریخ، از دورۀ صفوی در شهرهای اصفهان و تهران و تبریز، مدارسی به سبک غربی و توسط مبلغان مسیحی  اروپایی دایر گردیده بود. اما، شکل بومی‌شده و بروزترِ مدارس، مدیونِ دورۀ صدارت امیرکبیر  در اواخر دوران قاجار است. در واقع، این اقدامات از نیمه دوم قرن سیزده هجری شمسی و در دورۀ مظفرالدین‌شاه با سوادآموزی مدرن نمایان‌تر و بومی شد. تا ابتدای قرن چهاردهم (حوالی سال 1305) در بیشتر مناطق ایران مدارسی احداث گردید، و از اوسط دوره سلطنت رضاشاه پهلوی در لرستان نیز چنین شد.

به روایت قدیم‌ترها، مدرسه‌سازی در لرستان ظاهراً از شهر بروجرد شروع شد که حکومتِ زمان دسترسی و تسلط کامل‌تری بر آن داشت. سپس خرم‌آباد نیز  تحت پوشش  قرار گرفت و در این شهر نیز کم‌کم مدارس جدید ایجاد شد. در ادامه، مردمِ بخش‌های تابعۀ خرم‌آباد (که اکنون اکثراً شهرستانند) نیز  به اختیار یا به‌ناچار و اجبار به آن مدارس رفتند.

در این زمینه نیز کتاب‌ها و منابع کم است. عمدۀ مطالبی که در اینترنت و برای همگان در دسترس است، برگرفته از تحقیقاتِ خانم الهام ملک‌زاده است. در کتاب ایشان با عنوانِ «مدارس عشایری ایران در دوره پهلوی» که سال 1401 در نشر شیرازه منتشر شده است، با  استناد به مدارک موجود در مرکز اسناد ملی، اشاره شده است که طی ده‌سال  مراکز آموزشی تحت عنوان «دارالتربیه عشایری» در استان‌های عشایرنشین مانند لرستان، گلستان (ترکمن صحرا)، و استان فارس تأسیس شد. 

بر همین اساس، ظاهراً اولین مرکز متعلق به «شهرستان خرم‌آباد» بوده و از  استان‌های بختیاری‌نشینِ چهارمحال و کهکیلویه هم افرادی از فرزندان عشایر (خوانین) را به آنجا آورده بودند. در حقیقت، دارالتربیه‌ها نوعی مدارس شبانه‌روزی بوده‌اند که در وهلۀ اول برای فرزندان سرانِ عشایر در نظر گرفته شد. نه به عنوان امتیاز!  بلکه برای کشاندن آنها و رعیت‌شان به زندگی‌های دوران مدرنیته و آشناسازی‌شان با فرهنگ جدید.

در اواخر حکومت رضاشاه و همزمان با جنگ دوم جهانی،  این مراکز تعطیل شد. بعد از جنگ و با تقویت دولت مرکزی (پهلوی دوم) فعالیت‌ها از سر گرفته شد؛ ولی دارالتربیه‌های استان‌ها منحل و فقط در تهران یک مرکز وجود داشت.  به نوشتۀ ملک‌زاده، محصلینِ دارالتربیۀ تهران در فروردین ۱۳۱۳ شمسی ۳۱ نفر از فرزندان عشایر بوده‌اند؛ شاملِ پنج نفر از لرُها، پنج نفر کرد، یک نفر شاهسون و بقیه(۲۰نفر) ترکمن بوده‌اند.

***

با توضیحات فوق، قدیمی‌ترین مدرسه‌رفتگانِ معاصر  در لرستان ( بعد از دوران ملاّ و مکتب‌خانه)، سوادآموزانِ دورۀ موسوم به «فرزندگرویی» هستند. آنها نوجوانانی از خانواده‌های سران و بزرگان عشایر بودند که از سال 1303 به بعد با ترغیبِ  اجبارگونه  از طرف «تیمسار امیرِ معروف» در «دارالتربیه» یا «مدرسه سپه» خرم‌آباد به یادگیری سواد مشغول شدند.

در آن زمان، مردم ستمدیدۀ لرستان بدرستی تصور می‌کردند که اگر کودکی را به مدرسه دولتی ببرند، متعاقباً باید سربازی هم برود؛ بعد هم تدریجاً از خانواده دورتر و  «آدمِ دولت» می‌شود، و دیگر به زندگی عشایری و نزد خانواده برنمی‌گردد. با این برداشت، مدرسه‌رفتنِ تقریباً اجباری فرزندان را نوعی «گروگان‌گیری» برای جلوگیری از طغیان مجدد مردم و سرانِ قوم می‌دانستند.

از منظر زندگی سنتی، این تصورات غلط نبود. اما، برنامه‌های درسی «دارالتربیه» و مدارس اولیه چنان طراحی شده بود که جامع‌المقدماتِ زندگی در جامعۀ ترقی‌خواه باشد. متون کلاسیک ادبیات فارسی، آموزش‌های قرآنی، معلومات عمومی، و بسیاری از مهارت‌های بنیادین مانند خوشنویسی را در آن گنجانده بودند.

به هر حال، آغاز سوادآموزی به سبک و سیاق نوین، نتایج ارزنده‌ای در تحولات اجتماعی عشایر لرستان داشت. برای سوادآموختگانِ این نسل، فرصت‌‌های مشارکت ی-اجتماعی در مدیریت روستاها و انجمن‌ها و شوراها نیز فراهم شد که تاریخ‌نگاریِ آن از صلاحیت نگارنده  و از چارچوبِ کتاب حاضر خارج می‌شود (روحشان شاد!).    

***

داستان مدارس جدید و نسل‌های مختلفی از فرزندان عشایر که تدریجاً وارد آن شدند، مفصل است. هر قدر که نسلِ اول با اجبار و اکراه به این مدارس رفتند، نسل‌های بعدی اهمیت و ارزش آن را بیشتر دانستند، و با هزار زحمت خود را به آنجا می‌رساندند.

سرگذشت نسل‌های دوم و سوم و چهارم، که زنده‌یاد جبار افروزیان نیز در زمرۀ ایشان و هم‌روزگار ایشان بود، جداگانه خواهد آمد. 


جبار افروزیان (در ستایش آموزگار )

جبار افروزیان- از ملا و مکتب تا مدارس مدرن

مدارس ,لرستان ,سواد ,عشایری ,عشایر ,دوران ,فرزندان عشایر ,جبار افروزیان ,مدارس جدید ,ملاّ احمد ,اواخر دوران
مشخصات
آخرین جستجو ها